سر سروش صحت در اولین تجربه کارگردانیاش حسابی شلوغ است. او به هر حال سنگ بزرگی را برداشته – ساخت طنز نود شبی- و میخواهد ببیند در کارگردانی سریالهایی که سالها تجربه نویسندگی در آنها را داشته موفق است یا نه.
با سروش صحت، لابهلای آماده شدن صحنههای مختلف «چارخونه» حرف زدیم و او با آرامش و متانت فوقالعادهای سؤالات را با دقت و تامل جواب داد؛ انگار آن موقع، مهمترین کار در جهان، پاسخ به سؤالهای ما بود.سروش صحت؛ این اسم را بارها و بارها در تیتراژ سریالها و فیلمهای مختلف به عنوان نویسنده و بازیگر دیدهایم اما این بار اولی است که عنوان حرفهایاش این است؛ کار گردان. صحت در اولین تجربه کارگردانیاش سراغ طنز نود شبی رفته، سخت نیست؟
«من سالها توی کارهای هر شبی بودهام، و میدانستم چقدر سخت است اما دانستن با اینکه لمس کنی کار سخت است، فرق دارد. به هر حال برای تجربه اول، کار خیلی سنگین است. اگر به خیر و خوشی تمام شود، تجربه خوبی را پشت سرگذاشتهایم؛ تجربه یک مسیر پرپیچ و خم را. باید روزی 40دقیقه ضبط کنیم، در شرایطی که یک تا 2 روز هم از پخش جلوتر نیستیم».
بعضیها میگویند در چارخونه، بازیگرها شخصیتهای قبلیشان را تکرار میکنند؛ «من با تکرار مشکل ندارم. اگر هر چیزی سر جای خودش باشد، تکراری هم باشد خوب است اما اگر تازه هم باشد ولی سرجایش نباشد، بد است».
درباره بازیگرهای سریال حرف و حدیثهای زیادی وجود دارد. مثلا به نظر میرسد میشود بهتر از شفیعیجم استفاده کرد؛ «او یک بازیگر فوقالعاده است که صدها تیپ مختلف را به آسانی میتواند خلق کند. هنوز همه فکرهایم راجع به او عملی نشده. او در مجموعه، شخصیت ثابتی دارد که حامد است. قرار است اول حامد شناخته شود، بعد ایدههای تازه را اجرا کنیم. او وزنه مهمی است و ما حساب ویژهای رویش باز کردهایم تا در شرایط بحرانی کمکمان کند. همین حرف درباره آقای لولایی و رضویان هم صادق است».
آیا حمید لولایی در این کار هم تیپی مثل خشایار مستوفی خلق کرده؟ «میگفتند در این نقش تازه، با لولایی کاملا جدیدی روبهرو شدهاند. آقای لولایی بهترین گزینه برای کارکردن است و کار با او لذت زیادی دارد. چون با همه همراه و همدل است. من قبلا به عنوان نویسنده در کارهای دیگر با ایشان همکاری کرده بودم ولی همدلی او را حالا بیشتر حس میکنم؛ همدلیای که در پشت صحنه نیز هست».
حضور مریم امیرجلالی در کنار لولایی، به نظر خیلی شبیه کارهای عطاران است، این را که به سروش میگویم سری تکان میدهد و میگوید؛ «ما در طراحیهای اولیه برای نقش شکوه، زنی مقتدر و دارای اتوریته که مهربانی، شیرینی و جاذبه هم دارد را در نظر گرفته بودیم که تمام این ویژگیها در خانم امیرجلالی وجود دارد».
سروش صحت معتقد است بهنوش بختیاری برای اولین بار در چارخونه، نقش دختری سربههوا و شیرین را بازی کرده و ویژگیهایی دارد که در بقیه نقشها دیده نشده.
اما در چارخونه، یک نفر هست که اولین کار طنز شبانه را دارد تجربه میکند؛ بازیگری که همیشه او را در نقشهای جدی دیدهایم؛ اردلان شجاعکاوه. اصلا او چطور به جمع اضافه شد؟ «او با اینکه در کارهای جدی بازی کرده بود اما در کارهایش ذاتا شیرین است. یک کار طنز مهمترین ویژگیاش، شیرینی درونی است، شجاعکاوه با سابقه بازیگری زیادی آمد و به ما اعتماد کرد.
خوشحالم که بازی او نظر مساعد مردم را جلب کرد و مردم هم بازی او را دوست دارند. او میدانست دارد ریسک میکند، مقداری نگرانی داشت که طبیعی بود ولی او چون حرفهای است، درست برخورد کرد و با صمیمیت و انرژی زیادی با گروه همراه شد».
خود سروش صحت هم که سابقه بازی دارد، آیا او را در یکی از قسمتها میبینیم؟
«من امیدوارم هم نویسندگی را ادامه بدهم، هم بازیگری و هم کارگردانی را، اما در این کار بازی نمیکنم چون نمیرسم، بدو بدویم الان در پشت صحنه خیلی زیاد است». آن اوایل وقتی تبلیغات سریال پخش میشد، محسن نامجو میخواند اما حالا تیتراژ را کس دیگری میخواند، فکر میکنید مشکل چی بوده؟ سروش صحت که میگوید؛ «هیچ مشکلی نبوده، از اول قرار بود در تیتراژهای تبلیغاتی صدای نامجو باشد اما در خود سریال، کس دیگری بخواند».
بعضی وقتها به نظر میآید حرفها بداهه است. حتی برخی زمانها که بازیگرها به خنده میافتند، انگار کات داده نمیشود؛ «قطع نکردن برای این است که ماجرا را شیرین میکند و مثل زندگی واقعی میشود. درباره بداهه هم ما در تمرینها از آنها استقبال میکنیم و در تمرین نهایی آنها را فیکس میکنیم. اینطور نیست که سر صحنه هر کسی چیزی بگوید. ما در تمرین نهایی بداههها را چک میکنیم، بچهها هم آنقدر حرفهای هستند که حواسشان باشد».
تکیهکلام از چیزهایی است که در کارهای طنز نود شبی زیاد سراغ داریم، الان خیلی از آنها در ذهن ما ملکه شده اما در چارخونه کسی تا حالا سراغ تکیهکلام نرفته؛ «من تاکیدی روی تکیهکلام ندارم.
در زندگی عادی هم هیچکس در 5سالگی نمیگوید خب من دلم میخواهد تکیه کلامم تا 18سالگی، فلان چیز باشد. تکیهکلام ممکن است یواش یواش اتفاق بیفتد بدون اینکه دست خودمان باشد، ببینیم داریم کلمه خاصی را استفاده میکنیم. در حالت کلی شاید از تکیهکلام استفاده کنیم و شاید مقطعی باشد اما هر چه باشد، اینها در خود کار به وجود میآید و برنامهریزی نمیخواهد».
شوخیها در بعضی صحنههای چارخونه، خیلی کشدار و طولانی است؛ مثلا یک طنز موقعیت مثل افتادن لیوان،چند بار انجام میشود و کار را از ریتم میاندازد؛ نکتهای که صحت بهراحتی آن را قبول میکند؛ «بعضی مواقع از دستمان در میرود و باید حتما کنترل کنیم».
این روزها که شما چارخونه را دنبال میکنید، جواد رضویان تکانی اساسی به آن داده. آیا واقعا به قول بعضی سایتها، رضویان برای نجات چارخونه آمده؟ «هرکس بیاید ما را نجات بدهد استقبال میکنیم، اصولا آدم باید از نجاتدهندهها استفاده کند. هرکس هر کمکی بتواند بکند ما از او استقبال میکنیم و این حتما کار را بهتر میکند».
به نظر کارگردان چارخونه، کار او توانسته مخاطب را جذب کند؛ «رضایت مردم خوب بوده و سیر رضایت صعودی است. اگر برعکس شود ناموفقیم و اگر خط رضایت به یک شکل جلو برود یعنی داریم درجا میزنیم. امیدوارم هر روز بتوانیم از مردم انرژی بهتری بگیریم و روزبهروز بهتر شویم».
دوست ندارم عصبانی باشم
مریم امیرجلالی میگویددیگر نمیخواهد یک تیپ خاص را تکرار کند.
- نقش شما شباهتهای زیادی به نقشهای قبلیتان دارد. این موضوع، خواست خودتان است یا ناخودآگاه اتفاق میافتد؟
نه، من به هیچوجه نمیخواهم ولی این نقشی است که از «خانه بهدوش» به این طرف روی من مانده است؛ مادری مهربان و عصبانی.
- در کار، دست شما باز نیست که کمی تغییرش بدهید؟
من که نمیتوانم، نویسندهها باید تغییرش بدهند. من از همه خواستهام. آقای سروش هم گفتهاند سعی میکنند جاهایی که لازم نیست عصبی باشم بهام تذکر بدهند. چون وقتی در متن نوشته شده شکوه با عصبانیت وارد میشود، من چهکار میتوانم بکنم؟ باید با عصبانیت وارد شوم دیگر!
- وقتی حرص میخورید، واقعا حرص میخورید؟
وقتی در نقش فرو میروم باید حرص بخورم دیگر؛ یعنی بازی نمیکنم در آن لحظه.
- اذیت نمیشوید؟
چرا نمیشوم؟ به همین دلیل است که دیگر دوست ندارم این نقشها را بازی کنم. البته برای مردم جاافتاده و به من میگویند که ما این حرص خوردن تو را دوست داریم. آخر به این فکر نمیکنند که چه فشاری روی من میآید؟ چون اصلا بازی نمیکنم؛ در لحظه، شکوه میشوم و حرص میخورم.
- این عصبانیت در خانه هم ادامه پیدا میکند؟
نهخیلی اما در کل روی من تاثیر گذاشته است؛ از «خانه به دوش» به این طرف. مثلا گاهی با نوههایم که صحبت میکنم و چیزی را یک بار متوجه نمیشوند، یکدفعه حالت تهاجمی پیدا میکنم. به هر حال این نقش جایگاهی است برای من. مثلا آقای فردین در فیلمها تغییر میکرد؟ یا چارلی چاپلین؟ ولی من دوست دارم تواناییام در جاهای دیگری هم امتحان شود.
- پس اگر نقش متفاوت پیشنهاد شود، میپذیرید؟
100 در صد. چون از عهده کار برمیآیم. من الان یک فیلم سینمایی به نام «دم صبح» آماده اکران دارم که نقش یک زن روستایی را که خوب نمیتواند حرف بزند و پسرش در حال اعدام است، بازی میکنم و من فقط با چشم و گریه این نقش را بازی کردهام. به هر حال امیدوارم بتوانم نقش زندانی، معتاد و... را بازی کنم و مریم امیرجلالی فقط جیغ و داد نباشد. من این را فقط از چشم نویسندهها میبینم.
- خب، چرا کار را قبول میکنید؟
در بعضی کارها به خاطر عواملی که برایم مهم هستند، توی رودربایستی میمانم.
تکیهکلام دوست ندارم
فلامک جنیدی اولین کار صحت را یک مجموعه موفق میداند.
- از نقش «رعنا» در چارخونه شروع کنیم و اینکه چرا بازی در این نقش را قبول کردید.
دوست داشتم حتما با آقای صحت و آقای چگینی کار کنم و به دلیل ویژگی خاصی در نقش نبود. وقتی که من قرارداد بستم، یک طرح خیلی کلی از کار حاضر شده بود. راجع به نقش هم یک چیزی که آقای صحت خیلی اصرار داشتند، این بود که سادگی و خنگی نقشهای قبلیام در این نقش نباشد و الان رعنا یک دختر امروزی، زرنگ و تحصیلکرده است. ولی طبیعتا یکی از ویژگیهای کارهای 90 شبی، این است که نقشها در طول کار بهدست میآیند و من معتقد نیستم که از اول چهارچوب خاصی برای نقش تعیین شود.
- بعد از نقش متفاوت شما در «شبهای برره»، توقع بالا رفت و انتظار داشتیم کار بعدی متفاوتتر از آن باشد اما این اتفاق نیفتاد.
بعضی نقشها ویژگیهایی دارند که به بازیگر کمک میکند. مثلا در شبهای برره، من نقش مادر کسی را بازی میکردم (مهران مدیری) که در واقعیت از من بزرگتر بود و کلا متعلق به یک شهر خاص و غیرواقعیای بود. ولی چیزی که اینجا عملا میخواهیم، این است که همه نقشها عادی باشند و تمام اتفاقاتی که هر روز برای همه میافتد، در آن هم بیفتد؛ ضمن اینکه هنوز زود است راجع به نقش رعنا صحبت شود. چون در قصه هنوز نوبت رعنا نشده است.
- خب، اگر قرار باشد نقشها مثل آدمهای عادی باشند، پس موضوعات جذابی باید داشته باشیم. پس چرا کار جا نیفتاده و گل نکرده با اینکه مدتی از پخشاش گذشته؟
اِاِاِ... به نظر من که گل کرده و این برای خودم هم عجیب است. بازتابی که در مردم دیدهام، نشاندهنده این است که کار خیلی گرفته و همین که تماشاچی دلش تنگ شده و مثلا میگوید 3 شب است که چارخونه پخش نشده، به نظرم عالی است. من امروز رفته بودم بانک، کارمند آنجا به من گفت چرا اینقدر حامد را لوس میکنی؟
- چرا هیچوقت تکیهکلام ندارید؟
سؤال جالبی است. تا حالا کسی ازم نپرسیده بود. حقیقتش دوست ندارم. نه اینکه تکیهکلام دوست ندارم؛ اتفاقا وقتی تکیهکلام یکی از همکارانم بجاست، خیلی هم تشویقش میکنم. تکیهکلام باید آوای خوب، ویژگی چندپهلو بودن و کاربردهای مختلف داشته باشد و روی نقش بنشیند و به صرف اینکه یک تکیهکلام داشته باشیم، نباید هر چیزی را تکرار کنیم.
- سروش صحت را بیشتر به عنوان نویسنده قبول دارید یا کارگردان؟
جوابش سخت است. چون با نوشتههای سروش صحت 10 سال است که آشنا هستم و الان به جرأت میتوانم بگویم که سروش صحت یکی از بهترین نویسندههای تئاتر، فیلمنامه و بهخصوص طنز است. راجع به کارگردانی هم به نظرم به عنوان اولین کار، perfect است.
گزارشی از پشتصحنه «چارخونه»
بلوار آفریقا، حوالی پارک صبا؛ یک خانه شمالی قدیمی و 3 طبقه، جایی است که «چارخونه»ایها از کله صبح جمع میشوند تا بعد از یک ماراتن طولانی یکروزه، یک قسمت از این طنز نود شبی را تحویل بدهند. دور و اطراف خانه خلوت است و از داخل خانه هم صدایی نمیآید. به نظر مشکوک میآید همچین جایی محل فیلمبرداری یک سریال باشد.
بالاخره از در نیمهباز خانه وارد میشویم و میبینیم که حیاط و نما آشناست چون بارها آن را در سریال دیدهایم. طبقه همکف به جز پارکینگ پر از ماشین، یک اتاق نسبتا بزرگ هم دارد که شبیه کافیشاپهاست؛ میز و صندلی دارد و در یک گوشهاش هم پیشخوان قرار گرفته.
اینجا واقعا رستوران است چون عوامل دارند غذا میخورند. روی دیوار، تلویزیون السیدی بزرگی روشن است، همه دارند بازی فینال بسکتبال آسیا را میبینند و از شوتهای ایرانیها بههیجان میآیند. شجاعکاوه با هیجان میگوید: «ایول، چقدر خوب بازی میکنند، آفرین!». خیلی راحت است و به همه سلام میکند و لبخند تحویل میدهد. اما شفیعیجم پشت به تلویزیون، بیخیال نیمرو میخورد.
ابتدای پلهها یک تکه موکت است و جواد رضویان با همان لباس افغانی دارد نماز میخواند. کسی از بالا صدایش میکند: «آقا جواد!» رضویان بین 2 نماز نشسته؛ «5 دقیقه دیگه مییام». پلهها، نسبتا تنگ و باریک و تاریک است. در طبقه اول، در 2واحد آپارتمان باز است؛ در واحد سمت چپی، لولایی و امیرجلالی دارند با جدیت متنهایشان را بلندبلند میخوانند و در آپارتمان سمت راستی، عوامل دارند 2 دوربین و پروژکتورها را روی یک رختخواب تنظیم میکنند. دستیار کارگردان همه را صدا میزند و بعد فریاد میزند؛ «سکوت، ضبط».
رفتوآمدها کم میشود و در آپارتمان سمت راستی بسته میشود. سروش صحت همراه با چند نفر دیگر به اتاق دیگری میروند و در را میبندند. در گوشه هال که رختخواب انداخته شده، تلویزیون کوچکی وجود دارد و یکی از عوامل که بیلبیلکی در گوشاش است، روبهروی آن نشسته. کولر را هم خاموش میکنند تا صدای آن تاثیری روی ضبط نداشته باشد.
جواد رضویان زیر پتو است و لولایی و امیرجلالی دوطرفش نشستهاند. تمرین نهایی انجام میشود؛ شکوه برای شنبه گلگاو زبان درست کرده و دارد از عشقی که منصور به او داشته میگوید که منصور زیرش میزند.
بعد از چند بار فریاد و سکوت، ضبط در سکوت شروع میشود. پشت صحنهایها دارند به حرکات رضویان میخندند که یکهو، پسر بیل بیلک بهگوش سر تپق زدن امیرجلالی داد میزند کات... انگار صحت و فیلمبردار از داخل اتاق با او ارتباط دارند، اینطوری هال خلوتتر است. بلافاصله در تلویزیون کوچک، تصاویر عقب میرود و در همان جا که کات خورده، فیکس میشود. پس تدوین هم سر صحنه و آنلاین است.
کات دوم وقتی است که امیرجلالی میگوید: «منصور برایم ضجه میزد». بنابراین رضویان چنان متعجب میشود که همه میخندند جز لولایی که کلا در هیچجا لبخندی به لبش ندیدیم. رضویان زیر پتو دارد میپزد. هی میگوید: «گرمه، سرده». امیرجلالی هم بار سوم با گفتن بداهه «این کیف چیه، غنچه قپینا کردی» جمع را میترکاند. همه میگویند این چی بود گفت؟ بار چهارم بهخوبی و خوشی تصویربرداری انجام میشود و با بیرون آمدن صحت از اتاق، این سکانس هم تمام میشود. عوامل دوربینها را جمع میکنند و به سمت حیاط میبرند.
فلامک جنیدی و بهنوش بختیاری بلافاصله بعد از پایان کار و باز شدن در، وارد میشوند و به همه سلام میکنند.
تا عوامل جاگیر شوند، میشود با همه گپ زد. شقایق فراهانی هم آمده و احوالپرسیای با امیرجلالی میکند اما خیلیها هنوز حواسشان به بسکتبال است.
احسان ناظم بکایی- آوا فیاض واثقی